31 يوليو 2011

مقالة صوتية من كتاب «چرند و پرند»


من إنتاجاتي وبصوتي.
مقالة صوتية من كتاب «چرند و پرند» لعلي أكبر دهخدا تتحدث عن أوضاع الترجمة في الماضي بلغة ساخرة.




نص المقال:

چرند و چرند دهخدا / مقاله دوازدهم از شماره‌ی 16 صوراسرافیل.

برای آدم بدبخت از در و دیوار می بارد؛ چند روز پیش کاغذی از پستخانه رسید؛ باز کردیم دیدیم به زبان عربی نوشته شده، عربی را هم که غیر از علمای گرام هیچ کس نمی داند؛ چه کنیم، چه نکنیم؟ آخرش عقلمان به اینجا قد داد که بیریم خدمت یک آقا شیخ جلیل القدر فاضلی که با ما از قدیم ها دوست بود. بردیم دادیم و خواهش کردیم که زحمت نباشد آقا این را برای ما به فارسی ترجمه کن، آقا فرمود: حالا من مباحثه دارم، برو عصری من ترجمه می کنم می آورم اداره.

عصری آقا آمد صورت ترجمه را داد به من، چنانکه بعضی از آقایان مسبوقند، من از اول یک کوره سوادی داشتم، اول یک قدری نگاه کردم، دیدم هیچ سر نمی افتم، عینک گذاشتم، دیدم سر نمی افتم، بردم دم آفتاب نگه داشتم، دیدم سر نمی افتم. هر چه کردم دیدم یک کلمه اش را سر نمی افتم. مشهدی اویارقلی حاضر بود آقا فرمود: نمی توانی بخوانی، بده مشهدی بخواند، مشهدی گرفت یک قدری نگاه کرد گفت: آقا! ما را دست انداختی؟ من زبان فارسی را هم به زحمت می خوانم، تو به من زبان عبری می گویی بخوان؟ آقا فرمود: مؤمن زبان عبری کدام است؟ این اصلش به زبان عربی بود کبلایی دخو داد به من، به فارسی ترجمه کردم، اویارقلی کمی مات مات به صورت آقا نگاه کرد و گفت: آقا اختیار دارید، راست است که ما عوامیم اما ریشمان را در آسیاب سفید نکرده ایم، بنده خودم در جوانی کمی از زبان عبری سر رشته داشتم، این زبان عبری است. آقا فرمود: مؤمن زبان عبری کجا بود؟ این زبان فارسی است. اویار قلی گفت: مرا کشتید که این زبان عبری است. آقا فرمود: خیر زبان فارسی است. اویار قلی گفت: از دو گوش هایم التزام می دهم که این زبان عبری است. آقا فرمود: خیر تو نمی فهمی، این زبان فارسی است. دیدم الان است که اویار قلی به آقا بگوید شما خودتان نمی فهمید و آن وقت نزاع در بگیرد. گفتم: مشهدی! من و شما عوامیم، ما چه می فهمیم، آقا لابد علمش از ما زیادتر است و بهتر از ما می فهمد.

اویار قلی گفت خیر شما ملتفت نیستید، این زبان عبری است. من خودم کمی آن وقت که پیناس یهودی به ده آمده بود، پیشش درس خوانده ام. یک دفعه دیدم رگ های گردن آقا درشت شد، سر دو کنده ی زانو نشسته و عصا را ستون دست کرده و صدایش را کلفت کرده با تغیر تمام فرمود: مؤمن! تو از موضوع مطلب دور افتاده ای، صنعت ترجمه در علم عروض فصلی علی حده دارد و گذشته از این که دلالت بنا به عقیده ی بعضی تابع اراده است و خیلی عبارت های عربی دیگر گفت که من هیچ ملتفت نشدم، اما فهمیدم الان است که آقا سر اویار را با عصا خرد کند، از ترس این که مبادا خدای نکرده یک شری راست بشود، رو کردم به اویارقلی گفتم: مرد حیا کن، هیچ می فهمی با کی حرف می زنی؟ کوتاه کن. حیا هم خوب چیزی است، قباحت داره! مرده شور اصل این کاغذ راهم ببرد. چه خبر است مگر، هزار تا از این کاغذها قربان آقا، حیف است. دعوا چه معنی دارد؟

دیدم آقا روش را به من کرده تبسمی فرمود و گفت: کبلایی چرا نمی گذاری مباحثه مان را بکنیم مطلب بفهمیم؟ من همین که دیدم آقا خندید، قدری جرأت پیدا کرده و گفتم: آقا قربان علمت برم، تو نزدیک بود زهله ی مرا آب کنی، مباحثه ات که این طور باشد، پس دعوات چه جور است ؟

آقا به قهقهه بنا کرد خندیدن و فرمود: مؤمن تو از مباحثه ی ما ترسیدی؟ گفتم: به، ماشاءالله به مرگ خودت نباشد، چهار تا فرزندانم بمیرند، پاک خودم را باخته بودم. فرمود: خیلی خوب، پس دیگر مباحثه نمی کنیم. تو همین ترجمه ی مرا در روزنامه ات بنویس اهل فضل هستند، خودشان می خوانند. گفتم به چشم، اما به شرطی که تا در اداره هستید، دیگر دعوا نکنید.

****

این‌ است صورت ترجمه:

ای کاتبین صوراسرافیل، چه چیزست مرشما راکه نمی‌نویسید جریده‌ی خودتان را هم‌چنانی ‌که سزاوارست مرشما را که بنویسید آن ‌را و چه چیز است مرشما را با کاغذ لوق و امردان و تمتع از غیر یائسات در صورت تیقن به عدم حفظ مرئه مرعده‌ی خود را و در صورت دیدن ما آنان را که الان از حجره‌ی دیگر خارج شده‌اند، حال کونی که می‌توانید بنویسید مطالبی عدای آنها را.

پس به‌ تحقیق ثابت شد ما را به دلایل قویمه به ‌درستی که آ‌ن‌ چنان اشخاصی که می‌نویسند جرائد خود را مثل شما آنانند عدو ما، و عدوهای ما آنانند البته عدو خدا.

پس حالا می‌گوییم مرشما را که اگر هر آینه مداومت‌ کننده باشید شما بر توهین اعمال ما یعنی اشاعه‌ی کفر و زندقه پس زود است که می‌بینید بأس ما را. هر آینه تهدید می‌کنیم شما را اولاً تهدید کردنی، و هر آینه می‎زنیم شما را در ثانی زدن شدیدی، و هرآینه تکفیر می‌کنیم و می‌کشیم شما را در ثالث و رابع کشتن کلاب و خنازیر، و هرآینه آویزان می‌کنیم شما را بر شاخه‌های درخت توت آن چنانی که در مدرسه‌ی ماست تا بدانید که نیست مرعامیان را بر عالمین سبیلی. والسلام.

****


18 يوليو 2011

لغز العلاقات المصرية الإيرانية

واجهت العلاقات المصرية الإيرانية مجموعة من الهزات والتحديات خلال العقود الثلاثة الأخيرة حيث تتأرجح بين الرغبة والرهبة وبين التفاؤل والتشاؤم.

وبالرغم من هذه التعقيدات السياسية الغريبة الموجودة بين البلدين لا يمكن لأي طرف من الطرفين التخلي عن الآخر مهما اشتدت بينهما اللهجة.

هذا يذكرني بقصيدة شعرية للسعدي الشيرازي حيث يقول :

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست

به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقه موییت گرفتاری هست

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست

...